Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 87 (2941 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Erzschwindler {m} U دروغگوی بزرگ
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Meine Großeltern sind von uns gegangen. <idiom> U پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
Museumsstück {n} U آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
Fossil {n} U آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
Katastrophe {f} U حادثه خیلی بد و بزرگ [فاجعه بزرگ]
groß <adj.> U بزرگ
massiv <adj.> U بزرگ
Berg {m} U توده بزرگ
Dogge {f} U نوعی سگ بزرگ
sich ausweiten [zu] U بزرگ شدن
G-Dur U سل بزرگ [موسیقی]
Flügel {m} U پیانوی بزرگ
Edelmut {m} U بزرگ منشی
Erzschwindel {m} U دروغ بزرگ
Erzengel {m} U فرشته بزرگ
Dickdarm {m} U روده بزرگ
Böller {m} U ترقه [بزرگ]
Aorta {f} U شریان بزرگ
Hauptschlagader {f} U شریان بزرگ
Erzfeind {m} U دشمن بزرگ
Bär {m} دب [کوچک یا بزرگ]
Dur {n} U بزرگ [موسیقی]
erweitern U بزرگ کردن
Kaufhaus {n} U فروشگاه بزرگ
Supermarkt {m} U بازار بزرگ
älterer Bruder {m} U برادر بزرگ
großer Bruder {m} U برادر بزرگ
drastisch <adj.> U زیاد [بزرگ ]
gewaltig <adj.> U زیاد [بزرگ ]
so groß, dass ... U آنقدر بزرگ که ...
im großen Stil <adv.> U در مقیاس بزرگ
wachsen U بزرگ شدن
Dur {n} U بزرگ [موسیقی]
Jemand's Intimfeind {m} U دشمن بزرگ
Durtonleiter {f} U گام بزرگ [موسیقی]
Foliant {m} U کتاب قطع بزرگ
Blockschrift {f} U حروف بزرگ [لاتین]
Blockbuchstabe {m} U حرف بزرگ [لاتین]
Erzherzogtum {n} U قلمرو دوک بزرگ
Buschmeister {m} U مار بزرگ گزنده
Bogen {m} U ورق بزرگ [کاغذ]
Aufkauf {m} U معامله تجاری بزرگ
B-Dur {n} U سی بمل بزرگ [موسیقی]
Ces-Dur {n} U دو بمل بزرگ [موسیقی]
Bierkrug {m} U آبجو خوری بزرگ
großer Zeiger {m} U عقربه بزرگ [ساعت]
Mammutaufgabe {f} U وظیفه خیلی بزرگ
kleine [große] Portion {f} U پرس کوچک [بزرگ]
Großkonzern {m} U شرکت سهامی بزرگ
aufziehen U بزرگ کردن [بچه]
Abfahrt {f} U خروج - در بزرگ راه -
Riesenfehler {m} U اشتباه خیلی بزرگ
Großeinsatz {m} U عملیات مقیاس بزرگ
Zug {m} U جرعه بزرگ [آشپزی]
Feuersbrunst {f} U آتش سوزی بزرگ
großer Schluck {m} U جرعه بزرگ [آشپزی]
extensiv <adj.> U گسترده [پهناور] [بزرگ] [وسیع ]
ausgiebig <adj.> U گسترده [پهناور] [بزرگ] [وسیع ]
ein Kind allein erziehen U کودکی را به تنهایی بزرگ کردن
sich einen Bart wachsen lassen U بگذارند ریششان بزرگ شود
vergrößerte Mandeln {pl} U بزرگ شدگی لوزه ها [پزشکی]
ein ordentlicher Schluck [Schuss] von etwas U یک جرعه بزرگ از چیزی [آشپزی]
Durdreiklang {m} U آکورد بزرگ سه صدایی [موسیقی]
umfassend <adj.> U گسترده [پهناور] [بزرگ] [وسیع ]
biblische Ausmaße U به اندازه بسیار زیاد [بزرگ]
Urknall {m} U انفجار بزرگ [ستاره شناسی]
eingehend <adj.> U گسترده [پهناور] [بزرگ] [وسیع ]
Der riesige Sturm ist über Island gezogen. U این طوفان بزرگ از روی ایسلند رد شد.
Erzherzog {m} U دوک بزرگ [عنوان شاهزادگان اتریش]
Ich hätte gern eine Mischung von kleinen und grossen Banknoten. U من یک ترکیب ازاسکناس کوچک و بزرگ میخواستم.
riesig <adj.> U کلان [گنده] [تنومند] [خیلی بزرگ ]
Deponie {f} U محل بزرگ جمع آوری آشغال
Rad {n} mit Einpresstiefe null U دیسک با سوراخ بزرگ در کانونش [ فناوری خودرو]
größter gemeinsamer Teiler {m} U بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
alleiner ziehender Vater {m} U پدر که بدون همسر بچه بزرگ می کند
größte gemeinsame Teiler {m} [ggT] U بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
Ich bin alt genug, um auf mich selbst aufzupassen. U من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواظب خودم باشم.
Dragée {n} U قرص بزرگ [حبی که از یک قشر قندی پوشیده شده]
Container {m} U کانتینر [وسیله نقلیه بزرگ برای حمل بار]
dieses riesige Problem und seine zahlreichen Begleiterscheinungen U این مشکل بزرگ و نتیجه های چند شاخگی منفی بسیاری از آن
Die nächste große Herausforderung für die Firma ist die Verbesserung ihrer Vertriebskapazitäten. U چالش بزرگ بعدی برای این شرکت بهبودی گنجایش پخش و فروش است.
Es ist ein Haus im Superlative. U این خانه ای است با صفت عالی [از هر نظر بسیار بزرگ و عالی] .
Ich habe Bärenhunger. U آنقدر گشنه هستم که روده بزرگ روده کوچک را بخورد.
hungrig wie ein Wolf <idiom> U آنقدر گشنه که روده بزرگ روده کوچک را بخورد
großer Bruder {m} U برادر بزرگ [که مواظب برادر و خواهر کوچک است]
Buchstabe {m} [Groß- oder Kleinbuchstabe ] U حرف بزرگ یا حرف معمولی [فناوری چاپ]
Urgroßeltern {pl} U پدر و مادر پدر مادر بزرگ
Recent search history Forum search
0هیچکس بزرگ نیست هیچ چیز عمیق نیست هیچکدام ما مهم نیستیم دیگر
1پدر بزرگ میخواهد این دو جوان عاشق را بهم برساند.
1Die ldee
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com